دینادینا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

دردونه ما دینا

مادر(درد آور است)

نوزادم را در آغوش گرفتم آرام شد.طوری نگاهم میکرد که گویی در تمام دنیا تنها کسی که می تواند ساکتش کند من هستم. نوزادم را برای اولین بار که راه افتاده بود تماشا کردم و به خود یادآور شدم این قدم ها از من دورش نمی کنند این اتفاقی است که باید بیفتد. نوزادم را در حالی تماشا که کیف کوچک زرد رنگ مدرسه اش را که با ساک ناهارش جور بود به دنبال میکشید.روز اول مدرسه اش بود و دیگر احتیاج نداشت روزها سرگرمش کنم. نوزادم را به هنگام درس خواندن همراهی کردم.او دیگر احتیاج نداشت واژه های دشوار را برایش هجی کنم. نوزادم تماشا کردم در حالی که برای رسیدن به قرار ملاقات با دوستش از خانه بیرون می رفت.به خودم گفتم:این یک ملاقات ساده است چیز خیلی مهمی نیست. ن...
1 دی 1391